چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...
چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...

مدارک ما تقدیم به شما! با احترام...


.به پی نوشت توجه بفرمایید.


دیروز دپارتمان محل کار من رو قرار بود بابت یک نوع حشره نادر عجیب که در حال جویدن کمدها و اسناد درون اون ها با هم هست، سمپاشی اساسی کنند.

و لذا بنده، دستیارم و تعدادی از همکاران اتاق های مجاور، برای مقعطی به طبقه محل اسکان یکی از عزیزان بسیار فعال در مجموعه (واحد ح.ر.ا.س.ت) تبعید اجباری شدیم.


الان تقریبا پنج سالی هست که نوعی حشره عجیب که بزحمت هم میشه رویتش کرد، در ساختمان محل کار من اقامت کرده، مدام در حال تولید مثل و دعوت خودش و خانواده و طایفه اش به صرف غذا در کمدهای اداری ماست و لذا مدام بخش هایی از اسناد و اموال محل کارمون رو از دست میدیم!!

 

ادامه مطلب ...

واگذار کن و برو

زندگیت را...


همکار دوست داشتنی و شر و شیطانی دارم که چندان با هم ارتباطی نداریم، بخش های کاری ما هم از هم کاملا جداست و به ندرت شاید هفته ای یک بار گذرمون بهم میخورد.

چند هفته ای بود که متوجه بودم خیلی ساکت و گرفته هست و سکوتش تمام بخش محل کار ایشون رو به سکوت کشونده بود.

یکی دو بار که با ایشون کار داشتم از سر ادب و البته کمی نگرانی برای حالش، پرسیدم حالت خوبه؟ اگر کاری از دست من برمیاد بهم بگو لطفا اما با بغض لبخند میزد و من هم به دلیل اینکه صمیمتی نداریم اصرار نمی کردم...

  ادامه مطلب ...

کابوس من

کابوس من اینه که تو فضای مجازی شناسایی بشم، حالا جز اینجا و توییتر جای دیگه ای هم نیست که بخوام به صورت ناشناس فعالیت کنم اما خب همین دو تا هم به اندازه کافی استرس داره

نه میتونم و حوصله دارم اسم ها و جزییات رو عوض کنم که بعدا یادم نیاد کی بود و چی نشد، نه اینکه بی خیال استرسش بشم...

.

.

دارم روی برنامه ترم بعد و کلاس های سه تا گروه همزمان کار می کنم، پیام هایی رو که از اساتید گرفتم در مورد روز و ساعت های کاریشون و درس هایی که باید بذارم و باقی خرده فرمایش ها ، چیدم کنار هم تبدیل به یک معادله با صد تا مجهول شده که اصلا حل نمیشه...

.

.

.

بعضی هاشون هم چنان عرایضی نوشتن که دلم میخواد همین الان حکم اعدام شون رو صادر کنم .

استاد تازه از راه رسیده و کم سوادی که به لطف منصب عموی کلفتش چپانده شده تو مجموعه اساتید برام نوشته که درسی واسش بذارم که واحدهای عملی با ساعت های کم!!  داشته باشه که هم لازم نباشه زیاد زمان بذاره برای تدریس و هم پول خوبی داشته باشه!!!!!

یعنی شلغم عزیز اصلا از سیستم واحدها سر درنمیاره، واحد عملی که بیاد وسط اصولا ساعت ها چند برابر میشه

بعد در ادامه نوشته خانم دکتر شما درکتون بالاس میتونین حساسیت های شغلی منو درک کنین زمان زیادی برای دانشجوها ندارم از طرفیم به اصرار عموجان اومدم لطفی به شما بکنم!!!! بهرحال باید برام صرفه اقتصادی داشته باشه!

دارم منفجر میشم از دستش! ده دوازده تا پیام داده همه اش با همین مضمون

کی از تو لطف خواست الاغ عزیز؟ من این ترم و ترم قبل بیشتر از سی تا درخواست تدریس رو ریجکت کردم بعد این بی سواد اومده به ما لطف کنه