چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...
چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...

مدارک ما تقدیم به شما! با احترام...


.به پی نوشت توجه بفرمایید.


دیروز دپارتمان محل کار من رو قرار بود بابت یک نوع حشره نادر عجیب که در حال جویدن کمدها و اسناد درون اون ها با هم هست، سمپاشی اساسی کنند.

و لذا بنده، دستیارم و تعدادی از همکاران اتاق های مجاور، برای مقعطی به طبقه محل اسکان یکی از عزیزان بسیار فعال در مجموعه (واحد ح.ر.ا.س.ت) تبعید اجباری شدیم.


الان تقریبا پنج سالی هست که نوعی حشره عجیب که بزحمت هم میشه رویتش کرد، در ساختمان محل کار من اقامت کرده، مدام در حال تولید مثل و دعوت خودش و خانواده و طایفه اش به صرف غذا در کمدهای اداری ماست و لذا مدام بخش هایی از اسناد و اموال محل کارمون رو از دست میدیم!!

 

 


این یکی دو سال اخیر که درگیر کرونا بودیم و تردد در مجموعه کمتر بوده، به حدی وضعیت وخیم شده که به محض تولید و دریافت هرگونه سند مهم بلافاصله باید اسکنش کنیم که مبادا فراموش کنیم و بره توی کمد محل اقامت دوستان و از دست بدیمش!


سمپاشی های گسترده ای هم توسط شرکت های مختلف انجام شده اما من که ساکن این فضا هستم، می بینم که قویترین سم ها که بعد از روزها هنوز نفس تنگی من رو تحریک میکنند،

حتی  چند هفته هم روی این عزیزان جواب نمیده و باز هم اگر تو بعضی از کمدهای انتهای سالن اسناد رو بگذارم، کمتر از یک ماه بعد میتونم جنازه رشته رشته شده و مرطوبش رو  تحویل بگیرم.


اوایل غر میزدم و بشدت از کاغذهای مرطوب و صمغی شده محصول کار! چندشم میشد،

اما الان دیگه با این حشرات عجیب که اسمشون سوسک یا هرچی که هست به دوستی مسالمت آمیز رسیدم.

اینجا می نویسم و توی محل کارم به هیچ کس حتی دستیارم نگفتم که به صورت هفتگی یک سری کاغذ و پوشه از رده خارج و به دردنخور رو میذارم تو کمدهای انتهایی که برن سراغ اونا و فرصت نشه به مدارک مهم تر برسن!


خیلی هم روش خوبی هست و واقعا تا حد خوبی آسیب های جدی به پرونده هام کمتر شده.

و در حالی که سایر همکاران در حال جیغ و داد و دعوا  و نمایش مدارک نابود شده به مدیران رده یک تا ان (n)  هستند، من رویه دوستی با این جانداران رو در پیش گرفتم!


بهرحال  حدود سه ماه  پیش، بعد از تعطیلات عید، یکی از اساتید دانشگاه با رشته مرتبط ،  به دلایلی گذرشون به یکی از واحدهای ساختمان ما خورده بود و متوجه جریان شده بودند.

ایشون با مشاهده نوع خوردگی کمدها و جنایات باقی مانده از این دوستان بر روی مدارک، گفتند حدسشون اینه که یک گونه خیلی نادر از این سوسک ها که تا الان تصور می کردن تو ایران نیست، این مدل خوردگی رو ایجاد کرده

لازمه بگم که این مرد دوست داشتنی دانشمند فارغ التحصیل یکی از دانشگاه های مناطق گرمسیری دنیا هستند و می گفتند توی فرودگاه های اون کشور از هراس این گونه مخرب هرگونه مواد غذایی درون چمدون رو معدوم میکنند و سمپاشی هایی با روش های خاص و به صورت فصلی دارند و حتی اداره های پیگیر این موضوع!


 یک سری توصیف هم  از این حشره ترمیناتور کردند که کاملا با اتفاقاتی که چند سال بود برای ما می افتاد منطبق بود؛

سم ها، از هر نوعی که ما در ایران و به صورت معمول استفاده می کنیم، قابلیت کشتن حشرات رو نداشتند و فقط یک مدت کوتاه فعالیت هاشون کند میشد،

(ما هرگز تو این چند سال بعد از سمپاشی هیچ جنازه ای از این موجودات پیدا نمی کردیم)


مدارک با ضخامت بیشتر، غذای لذیذتری بودند برای این دوستان و لذا پوشه ها و اسناد مقوایی (که طبعا مهم تر هم هستند) بیشتر در معرض صرف نهار بودند!

(این رو من هم دقیقا می دونستم و جلد پرونده های قدیمی رو برای غذای رستورانی شون نگه داری میکنم)


به تاریکی علاقه مفرط دارن و نور کلا متوقف شون نمیکنه ولی فعالیت شون رو کند میکنه

و اینکه یک سری مواد خوردکی غیر کاغذی شیمیایی رو هم میتونن بخورن! یعنی گویا بعضی از سم ها در نقش دسر پیش از غذا براشون بوده :|


خب من و همکارم  اغلب این موارد رو بررسی کرده بودیم و حتی به ایشون نشون دادم که یک لامپ رو دادم پارسال تاسیساتچی مهربان توی یکی از کمدهای مهم نصب کردن، که روزهایی که سرکار نیستم لامپ رو روشن بذارم توی کمد، باشد  که کمتر مدارک رو بخورند!


بهرحال استاد  بنده خدا کاملا شوکه شد از دیدن این شواهد

و برداشت شون این بود که ممکنه بابت گرم شدن کشورمون، کم آب شدنش و یک سری محصولات وارداتی این حشره امکان رشد و زندگی در ایران رو پیدا کرده باشه


ایشون اون روز رفتند و فرداش با چند تا از دوستان و همکارانشون برگشتن و با ایجاد کوهی از بهم ریختگی و جابجایی کمدهایی که دهه ها بود تکون نخورده بودن، موفق شدن چند تا ازحشرات رو دستگیر کنند و ببرن با خودشون...



حالا  حاشیه این جریان اینه که؛


مدیر مجموعه ای که دپارتمان محل کارم در اون واقع هست هم رده من هستند و در واقع امکان بیان دستوری به من رو ندارن،

منتها چون من در کنار کارمندان ایشون به فعالیت می پردازم بعضا پیش میاد که این موضوع رو فراموش کنند!

و یک چیزهایی رو به من هم امر بفرمایند...


و من هم گاهی با لبخند میگذرم و حتی چشم هم میگم

و گاهی هم به ناچار یادآوری میکنم که کارهای من بهشون ارتباط خاصی نداره و پا از گلیم درازتر نفرمایند!


به صورت کلی هم بخوام بگم مرد شریف و بسیار متعهدی هستن و روابط ما هم با هم خوب هست و با اینکه تنش هم ایجاد میشه گاهی، ولی در کل مشکلی با هم نداریم.

حالا ایشون یک کاراکتر کاملا مایوس درونی هم دارند که خیلی وقت ها فعال میشه و مدام میفرمایند ؛ من میـــــــدونم، ما موفق نمیشیم (با لحن کاراکتر گلام در گالیور بخونید لطفا)


بهرحال وقتی استاد محترم فرمودن سعی می کنند که محل سکونت ما رو از این حشره دوست داشتنی جدا کنند، مدیر مذکور طبق معمول فرمودن که من میدوووونم نمییـــــــــشه!


فرداش هم وقتی دیدن چه بهم ریختگی عظیمی از کمد و پرونده و میزها ایجاد شده و هیچ کدوم از همکاران و کارمندان شون در حال کار نیستند، دیگه سیم پیچی های مغزشون اتصالی کرد و گفتن لازم نیست اصلا ولش کنید آقا!  بذارین به کارمون برسیم...


اما بنده از اونجا که نیروی تحت امر ایشون نیستم، از استاد عزیز خواهش کردم تشریف بیارن و مطالعات و تحقیقات شون رو توی اتاق و کتابخانه محل کار من ادامه بدن و به چشم و ابرو و متلک های مدیر مربوطه هم هیچ گونه وقعی ننهادم!



چند روز بعد که جو و فضای کاری آرام شد، مدیرجان خیلی زیرپوستی!  از من پرسیدن که کار تحقیق و سوسک یابی استاد به کجا رسید و من ایشون رو از خر شیطون پیاده کردم و راضیشون کردم سمپاشی  اتاق محل اسکان من و ایشون و کارمندان شون با هم انجام بشه شاید به نتیجه برسیم و از این روند اسکن مدارک و استرس از بین رفتن شون که چهار پنج سالیه درگیرش هستیم، راحت بشیم

و لذا این روزها همگی در تبعید گروهی به یک طبقه دیگه و محل کار  واحد خدوم! ح.ر.ا.س.ت هستیم و مدیر ناراضی هم کلا رفتن مرخصی!


دیروز هم در حال تست اولیه سم ارائه شده توسط شخص شخیص استاد دانشمند و دوستان شون بودیم

و مشخص نیست هنوز که کی از این جریان خوشحال و راضی تره؛


کارمندان مدیر همیشه ناامید از اینکه مجبور نیستن کار کنن و تقریبا تمام روز دارن با هم گپ میزنن

یا مدیری که رفته مرخصی چند هفته ای

یا دانشمندی که داره اختراعش رو مجانی تو اتاق های ما بررسی میکنه!

یا مدیر بخش ح.ر.ا.س.ت.ی که همیشه تو اتاقش با دوربین های نظارتیش تنها بود و حوصله اش سر میرفت ، اما الان کلی آدم هستن که میتونه تو کار همه اشون سرک بکشه!

شاید هم سوسک های عزیز که یک پیش غذای بهتر از قبل بهشون تقدیم شده...


ببینیم چی میشه...




---------------------------------------

پی نوشت؛  دوستان عزیز پست بعد رو ناچارم با رمز بنویسم،  لطفا زیر این پست کامنت که میگذارید، اگر تمایل دارید آدرس ایمیل یا نشانی وبلاگ تون رو ذکر بفرمایید.

با عرض احترام به هیچ شیوه ای جز وبلاگ یا ایمیل قادر به ارسال رمز نیستم ، پیشاپیش پوزش می طلبم و خواهش میکنم درخواست نفرمایید.

نظرات 16 + ارسال نظر
مینا 17 تیر 1400 ساعت 08:43

چه موجودات چغر و بدبدنی هستن ولی فکر کنم بهترین کار شما کردید که باهاشون کنار اومدید چون اتفاق هر روزه اس و جز خودخوری هیچی نداره.امیدوارم این بار سم پاشی نتیجه بده و مشکل برطرف بشه.
اگه امکانش بود بعد از مشخص شدن نوع این حشره اسمشو به ماهم بگین مشتاق آشنایی باهاشون شدم!
اگه به من هم رمز بدید ممنون میشم ایمیلمو گذاشتم

رابعه 17 تیر 1400 ساعت 10:23

سلام اگر دوست داشتین رمز به آدرس ایمیل بفرستین.

میترا 17 تیر 1400 ساعت 10:25

عاااقا دنباله برادران همسر رو بنویسید دیگه
نمیترسین از این حشره به خونه تون منتقل کنین ؟

رها 17 تیر 1400 ساعت 13:26

به نظر من که کلا وحشتناک بود تا جالب ولی شما جالب تعریفش کردین
یه تعریفی از ادم باهوش تو روانشناسی هست که میگه هرقدر بیشتر بتونه خودشو با محیط و مشکل وفق بده هوش بالاتری داره حالا اینکه شما هم تونستین با این به قول خودتون موجودا یه جوری کنار بیایین به جای غر زدن هوشتون هم بالاست

صدف 17 تیر 1400 ساعت 13:43

سلام..تازه وبلاگ شمارو پیدا کردم و چندپست اخررو خوندم.خوشحال میشم رمزتون رو داشته باشم

فیروزه 17 تیر 1400 ساعت 16:37

سلام ، فیروزه هستم . امیدوارم از شر این مهمان های ناخوانده رها بشید ... ممنون می شم به من هم رمز بدید

سمیرا 17 تیر 1400 ساعت 17:21 http://khalvateman66.blogsky.com

سلام
ممنون می شم رمزو برام بفرستید

هدا 17 تیر 1400 ساعت 18:51

عزیزم٬
منم خواننده خاموشتون هستم٬ ممنون می شم به من هم رمز بدین.

Memol 17 تیر 1400 ساعت 19:13

من دوست دارم پست بعد بخونم

سمیه 17 تیر 1400 ساعت 19:15

سلام دوست عزیز من تقریبا دو سه ماهی هست که از وبلاگ آشتی پیداتون کردم و میخونمتون اگر تمایل دارید برام رمز بفرستید

مریم 17 تیر 1400 ساعت 23:40 http://marmaraneh.blogsky.com

سلام بانو
انشالا که از سال دیگه به جای کرونا، با موضوع جدید جانواران اداره شما در سطح کشور سرو کله نزنیم، به استاد گرامی سفارش کنید جدی جدی نابودشان کنند.

یلدا 18 تیر 1400 ساعت 20:17

سلام عزیزم
خواننده وبلاگ شما هستم
لطفاً اگر امکانش هست رمز را به ایمیلم ارسال کنید
ممنونم

مریم 19 تیر 1400 ساعت 12:28

سلام وقت بخیر لطفن برای من هم رمز رو ارسال کنید ممنون

فرشته 19 تیر 1400 ساعت 18:01

راستی عزیزم؛ لطفاً کامنت قبلیم که محتوی آدرس ایمیلم بود رو عمومی نکنین. ممنونم

نسیم 21 تیر 1400 ساعت 11:23

رمز لطفا

سارا 7 مهر 1400 ساعت 03:47

چه ترسناک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد