چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...
چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...

مستاجر دوست داشتنی و صاحب خانه بی وجدان...

خدای بزرگ! باز من افتادم روی دور ننوشتن که البته این مدت ناشی ازشرایط نامناسبی بوده که در اون قرار داشتم؛

از بیماری دخترم و بستری شدن های مداوم مامانم گرفته تا درگیری ها یا بهتره بگم خوددرگیری هایی که با رژیم و کاهش وزن و ورزش داشتم...

اما الان چیزی که باعث شد بنویسم یک ذهن پر از تفکرات متناقض و پیچیده هست...

دلم می خواد بنویسم شون و از طرفی هم مطمئن نیستم که نوشتن چقدر میتونه به ساماندهی ذهنم کمک کنه...

اولین موضوعی که با اون دچار چالش هستیم مستاجر عزیز هست!


مرد جوان خیلی متشخصی که بیش از یک سال هست کرایه نداده، شارژ و هزینه های ساختمان رو (اون بخش هایی رو که مستاجر باید بپردازه طبعا و نه سهم ما رو!) نمیده، قبض های آب، برق، تلفن و گاز رو متقبل نمیشن ایشون، حتی بخشی از چک پول پیش رو هم هنوز نپرداختن و البته در کنار تمام این موارد؛ بسیار ظاهر خوش اخلاق و همیشه شرمنده ای از خودش نشون میده،  ماه هاست که به ما میگن که بالاخره سرمایه گذاری شون تو بورس یا ماشین به زودی به بازدهی میرسه و اجاره ما رو میدن و البته خیلی هم اظهار ناراحتی میکنن که نتونستن محبت ما رو جبران کنن!


حالا ما قرار هست به حرف های اطرافیان توجه نکنیم که خبر میارن و میبرن، اما مدیر ساختمون که مرد خیلی متشخصی هستن و یک پزشک دنیا دیده و مسن و البته از ابتدا مخالف اجاره دادن این ملک به این آقا بودن، چندین بار برامون تعریف کردن که خانم این آقا تعریف از سرمایه گذاری های صد و دویست میلیونی در بورس میکنه و خود این فرد با ماشین های متعدد رفت و آمد داره و خب دادن اجاره ای که خیلی هم از عرف ساختمان پایین تر هست نباید براشون دشوار باشه...


لازمه بگم که عالم و آدم از خانواده گرفته تا همسایه ها اخیرا ما رو مسخره می کنن که دو تا ساده لوح هستیم و گرفتار یک مرد رند به معنی واقعی کلمه شدیم...

و این وسط ما بین اخلاق و وجدان و شرایط سخت زندگی خودمون و ایشون و ده ها پارامتر مختلف سردرگم هستیم...


این رو هم لازمه بگم که چند بار از ایشون خواستیم خونه رو تخلیه کنه و فرمودن که دیگه پول پیشم که دست شما بوده تمام شده و من هم پولی ندارم به کسی بگم و ناچارم همین جا بمونم! و جوری هم این موضوع رو عنوان کردن که گویا ما مقصر هستیم که پول پیش اندک شون تمام شده و باید شرمنده هم باشیم...

حالا جالب اینجاست که خودشون مستحضر هستن که ما خونه رو با وام های سنگین خریدیم و قرار بود اجاره خونه پول وام ها رو بده که عملا هیچی دست ما رو نمیگیره و قصد داریم خونه رو بفروشیم.

یک چیز جالب هم این بار بین عرایض شون به همسرم گفتن و می نویسم که فراموش نکنم؛

فرمودن پدر خانمم گفته نکنه صاحب خونه اتون در حد یک اجاره خونه هم نمیخواد تو این شرایط اقتصادی ایران به یه هموطنش کمک کنه!!!!!

حالا اینکه این حد وقاحت و خوش رویی رو خودشون دارن یا واقعا پدر همسرشون فرمودن نمیدونم، اما خب مساله مهم اینه که ما گیر افتادیم این وسط...