چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...
چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...

لطفا دخترانتون رو بی ادب بار نیارید که برای خانواده همسرشون مشکل ساز بشن...

با خانواده همسر مشکلات متعددی داریم، از دخالت های بی انتهای منجر به جر وبحث های شدید خانواده ما و خانواده اون ها (یعنی این بحث ها فیمابین من و همسرم نیست و ما هر دو معتقدیم حق دخالت در این امور رو ندارند و مشکلی در این خصوص با هم نداریم) بگیرید تا تماس های مکرر و مزاحمت های خانواده همسرم برای خانواده من، که چند چشمه از اون رو فرصت کنم کم کم می نویسم...


چند هفته  پیش پدر همسرم پشت تلفن به دخترکم گفته بودند میام خونه شما و می خورمت (یه شوخی ساده مصطلح از طرف یک پدربزرگ که خب هیچ ایرادی هم نداره) ، دخترکم هم جواب داده بود که نه من دوست ندارم شما منو بخورین (یه جواب بچه گانه از یک کودک سه ساله که همه چیز رو زیادی جدی میگیره)

تا اینجای ماجرا مشکل خاصی نبود...


لازم هست این رو هم ذکر کنم که الحمدلله زمانی که این اتفاق میفتاد من با یکی از دانشجوها قرار داشتم که پروژه رو در خارج از تایم دانشگاه به من تحویل بدن و اصولا خونه نبودم و همسرم که تو خونه کنار دخترم بودن، با برادرشون کاری داشتن، تماس گرفته بودند منزل پدری و بعد پدرشون هم گفته بودند گوشی رو بدید با نوه ام صحبت کنم...

همه چیز خیلی عادی و طبیعی هست و اصلا این جریانات نمیتونه ارزش تعریف کردن داشته باشه تا زمانی که...


پدر همسرم حدود یک هفته  بعد از اون تاریخ با مادرم تماس گرفته بودند که مادرم که اغلب گوشی شون سایلنت هست متوجه نشده بودن...

بعد با خواهرم تماس گرفته بودند، هم تماس تلفنی و هم از طریق واتساپ

روز جمعه ساعت حدود یک ظهر،

خواهرم نماز میخوندن و در همین فاصله ایشون دو بار به خونه پدرم و یک بار دیگه هم به موبایل مادرم  تماس گرفته بودند...

گوشی تلفن بیسیم شارژ نداشته و در اتاق مهمان طبقه دوم توی شارژ بوده و لذا مادرم توی آشپزخونه صدا رو نمی شنیده

گوشی تلفن پذیرایی هم وصل نبوده و تلفن خونه رو خواهرم می شنیده که مدام زنگ میخوره اما نماز میخونده و لازمه بگم که بشدت کند و آرام نماز میخونه...

خب وقتی این حد از پیگیری وجود داره قاعدتا کار بسیار مهمی بوده ، نه؟ این تصور در شما هم ایجاد میشه؟


درنهایت، خواهرم  با استرس زیاد نمازش رو تمام کرده که چی شده که مدام تلفن ها داره زنگ میخوره و وقتی جواب میده، پدر همسرم با عجله و هیجان میگن که مادرتون کجاست، من هرچی زنگ میزنم پیداشون نمیکنم، به گوشی پدرتون هم زنگ زدم جواب نداد. (پدرم منزل نبودن و در اتوبان تلفن شون انتن نداشته)

خواهرم بنده خدا تصور میکنن که اتفاق وحشتناکی افتاده و با استرس میرن گوشی رو میدن به مامان جان...


و  بعد پدر همسرم هوار و هوار! که دختر شما به ما خیلی ظلم میکنه و ما از دستش جون به لب شدیم!!

مادرم میدونستن که من چند ماهی هست بابت دعواهایی که راه انداختند و فحاشی که به همسرم کردند باهاشون صحبت نمی کنم تلفنی و با تعجب گفتن چی شده؟ من خبر ندارم...

و پدر محترم همسر، یک مرد حدود هفتاد ساله که حدود چهل سال سابقه مدیریت یک نهاد مهم رو دارند و تحصیلات بالا و نویسنده کتاب هستند، فرمودن؛ دخترتون به نوه ام یاد میده که با من مقابله کنه!!!!!!!!


مادرم متحیر بدون اینکه جزییات رو بدونن میگن که نوه ما و شما اصلا در سنی نیست که بتونه یاد بگیره این کارها رو و اشتباه تصور می کنید و سو تفاهم شده حتما...

اما ایشون میگن که نه من هر بار به دختر کوچولو میگفتم بخورمت ایشون میگفتن منم میخورمت!!!! بعد این بار گفتم، مادرش کنارش بوده و بهش گفته که نباید بذاری بخورنت!!!!!!!!


من ترجیح میدم ادامه این مکالمه و جریان رو ننویسم چون واقعا تا همین جا هم برای ساخت یک کلیپ طنز کفایت میکنه، اما این بخش ها رو نوشتم که به یادگار بمونه و البته کم کم با فضایی که در اون زندگی می کنم آشنا بشید...

اما اینکه من با تحصیلات و شغلی که دارم، در سنی که هستم و با وجود همه مشکلات و دغدغه های کاری و تحصیلی، همچنان درگیر تفکرات خاله بازی این افراد هستم و متاسفانه خانواده ام هم درگیر شدند، حتی برای مشاوری که برای تراپی گاهی پیش ایشون میرم جالب هست...


تنها نکته جالب این هست که پدر همسرم به فرزندشون (همسر بنده) گفتن در خصوص اینکه شما میگین مادرش خونه نبوده حرفتون رو باور نمی کنم!  مشخص بود که یک نفر از آن سوی خط داره به ایشون دیکته میکنه که چی بگه!!!

لازمه ذکر کنم که دخترم ابدا در سن و فهمی نیست که بتونه جملات رو و به قول ایشون دیکته ها رو حتی درست درک کنه، چه برسه به اینکه بیان کنه...


و به مادرم هم گفتند، من یک هفته ست دارم شبانه روز به این جمله بسیار بی رحمانه ای!!! که نوه ام به من گفت فکر می کنم و بعد صلاح دیدم به شما بگم که دخترتون رو تربیت کنید!!!!!

عنایت دارید که دختر مادرم (یعنی بنده) الان چهل سال سن دارن!


و حالا اینکه چرا ایشون اینقدر هیجان داشتن که روز جمعه ظهر با تماس های مکرر و هیجان زده درخواست تادیب من رو داشتن هم بماند...


بهرحال، روزگارست و میگذرد...

نظرات 7 + ارسال نظر
قندک میرزا 3 اسفند 1399 ساعت 20:42

سلام و هزاران درود
واااای چقدر بد !خیلی تعجب کردم که مرد مسن باتجربه و مدیر چنین تصورات زشت ذهنی داشته باشه وچقدر سخته زندگی کردن در کنار این جور افراد شکاک وبد دل
پس نتیجه هفتاد سال تجربه چی میشه؟ این شخص دیگه بچه نیست که بگیم عیبی نداره بچگی کرده اصلا پذیرفتنی نیست همسر شما موظف بودند که خیلی رک ومنطقی با پدرشون صحبت وواقعیت را خیلی باادب و محترمانه به پدر تفهیم کنند که بار دیگر این گونه برداشت های غیر عقلایی تکرار نشوند درود

سلام و عرض احترام و به فرموده شما هزاران درود (چه اصطلاح دوست داشتنی برای سلام به کار بردید قندک میرزای گرامی)
نتیجه هفتاد سال تجربه زندگی ایشون شده سیاست بسیار بالا در تخریب خیلی از افراد و به کرسی نشوندن صحبت هاشون...
این نیست که تصور بفرمایید در نتیجه این همه سال عمری که از خداوند گرفتند عاقلانه و انسانی تر رفتار می کنند متاسفانه
صحبت همسرم هم متاسفانه کار رو پیچیده تر کرد و اتهامات جدیدی رو متوجه بنده کرد...
درود و احترام به شما...

قندک میرزا 3 اسفند 1399 ساعت 20:50

می گویند این ابیات زیبا منتسب به ناصرالدین شاه قاجار است :
مرد خرد مند خرد پیشه را
عمر دوبایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن
وان دگری تجربه بردن به کار

چقدر زیبا فرمودید...
البته این اشعار گویا منتسب به سعدی هست و یکی از کاربران شبکه های مجازی این پاسخ رو از یکی از وابستگان شون در پاسخ به این شعر درج کرده بودند؛

مرد خرد مند چو داند که نیست
عمر دگر باره در این روزگار
در همه احوال برد لاجرم
تجربه ی مردم پیشین به کار

پناه میبرم به خداوند که مبادا خودم هم دچار این تفکرات بشم...

قندک بانو 5 اسفند 1399 ساعت 11:40 http://rahimtaefe.blogfa.com

امروز پنجم اسفند اسپندار مزگان روز بزرگداشت مقام زن ایرانی است این روز باستانی را به شما وبانوان عزیز کشورم تبریک عرض می کنم

از لطف شما خیلی سپاسگزارم دوست گرامی

زینب 7 اسفند 1399 ساعت 15:35

پدر همسرتون چه سن و سالی هستن و چه بیماریهای زمینه ای دارن؟ به نظرم این مسائل شروع زوال عقله. کاش از همین الان یکی ببرتش متخصص مغز و اعصاب تا آزمایش بشن.

ایشون هفتاد و اندی سال دارند و بیماری زمینه ای (جسمی) خاصی هم ندارند بحمدلله، منجمله افرادی هستند که بشدت و به نحو وسواس گونه ای به سلامتی خودشون اهمیت میدن و به صورت مداوم و خیلی بیش از اونچه که پزشکان توصیه می کنند به چکاپ و بررسی سلامتی شون می پردازند.
اخلاق خودشیفته و اطمینان به خودشون در کنار تفکر انتقادی شون نسبت به دیگران، طی سال های طولانی که بنده باهاشون معاشرت داشتم همین بوده و به نوعی محور گردش سیارات به دور زمین محسوب میشن.

توسن 20 اسفند 1399 ساعت 09:28 http://mehrnaz19brz.blogfa.com/

چاتیش پاره ای هستی

من؟!
نمیدونم! تصور می کنم سال های جوانی شاید بودم اما الان رو تردید دارم! پیر شدم دیگه...

سلام
سال نو مبارک...
من تازه با وبلاگ شما آشنا شدم و از خوندن این پستتون خیلی متاثر شدم..واقعا چقدر تاسف آوره که یه آقای تحصیلکرده با شرایط پدرشوهرتون انقدر کج اندیش باشه...بقول قدیمیها عالم شدن چه آسان...آدم شدن چه مشکل....بنظرم باید فقط بحال اینجور اشخاص تاسف خورد...کار دیگه ای نمیشه کرد..

سلام و عرض احترام
پوزش میطلبم که کامنت شما رو با تاخیر پاسخ دادم و امیدوارم شما هم سال خوبی رو شروع کرده باشید و ادامه داده باشید...
وقتی ایشون و همسرشون رو می بینم و رفتارهاشون رو نه نسبت به خودم، بلکه به صورت کلی، به خدا پناه میبرم که مبادا وقتی در جایگاه سنی و موقعیت اون ها قرار بگیرم، همین رفتارها و بلکم بدتر رو داشته باشم.
خدا به همه امون رحم کنه و ما رو هدایت کنه...

دل آرام 12 اردیبهشت 1400 ساعت 15:39


چه داستان آشنایی
مادر همسر منم زنگ زده بود به مادرم که دخترت رو نصیحت کن، به پسر من شام نمیده، کل کارهای خونه رو پسر من انجام میده. و کلی اراجیف دیگه که زاییده ی ذهن خواهر متوهم همسرم هست.
دیوانگی که شاخ و دم ندارد.

بله دل آرام عزیز، داستان زندگی من و شما برای هم آشناست متاسفانه...
جدیدا هم که ادامه تحصیل من براشون معضل بزرگی شده و گویا یک کودک دبستانی هستم و تصمیم دارند در موردش تصمیم گیری بفرمایند!
شاید براتون باورش دشوار باشه، ولی اینقدر رفتارهای عجیب شون رو به صورت نرمال و مدام انجام میدن که من گاهی به اینکه کی دیوانه هست به صورت جدی شک میکنم! تصور می کنم شاید من غیرعادی هستم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد