چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...
چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...

داستان خونه همسایه ها...

دیروز همسرم  برای خرید یک کالای خاص که بعید بود به راحتی پیدا بشه سری به الکتریکی محلی در نزدیکی محل سکونت قبلی مون زده بودن و مدیر ساختمان قبلی رو که یک فرهنگی بازنشسته و بسیار فرهیخته هستند، دیده بودن.


ایشون براشون تعریف کرده بود که دو واحد ساکن در یک طبقه با هم به مشکل خورده بودند، یکی به مدیر شکایت کرده که واحد همجوار خیلی رفت و آمد و سر و صدا دارند و دومی، یعنی واحد پر سر و صدای داستان، مدعی بوده که فردی که ماشین ایشون رو در پارکینگ پنچر کرده واحد بغلی هست!

هر دو دلایل و صحبت هایی داشتند که نشون دهنده این بوده که حق دارند ناراحت باشند.

  ادامه مطلب ...