چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...
چهل سالگی

چهل سالگی

گاه گاهی با خودم گپ می زنم...

بازگشت بی افتخار...

این مدت یه کار سنگین دم دستم هست که به هر روشی برای پشت گوش انداختنش متوسل میشم، یکی از این روش های خیلی پاسخگو اینه که به بهانه منفجر شدن مغزم (همون خستگی ذهنی مثلا !) یه چیزی به عنوان فان بخونم...

یادم نیست کجا و چطور با وبلاگ یکی از اهالی بلاگ اسکای آشنا شدم که دویست سیصد صفحه ای نوشته داره و دست به قلم خوب و زندگی پرهیجان و دیگه هرچی برای دور شدن از کار لازمه توش هست! شروع کردم از خاطره های چهار پنج سال پیش به اینورش رو خوندن و هی وسط کارها یه گریزی زدن بهش...

تا امشب که جوگیر شدم و دلم خواست بازم بنویسم، امدم سراغ سیستم ثبت نام بلاگ اسکای که دیدم به حول و قوه الهی اکانتی که قبلا داشتم پسوردش رو داره وقبلا وبلاگ داشتم ...

یه نگاه سرسری به یادداشت ها انداختم و میدونم که الان هم این نوشتن رو باز چند روز یا هفته یا نهایتا ماه دیگه رها میکنم، ولی خب فعلا که دلم خواسته بنویسم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد