باااااز اونقدر ننوشتم و پشت گوش انداختم که حساب فاصله روزها و هفته ها و ماه ها از دستم رفت...
این دفعه تلاشم رو می کنم، هرچند شاید مثل همه دفعات پیش باشه...
احساس می کنم پیر و بی حوصله شدم
در سی وسه سالگی دیگه دل و دماغ خیلی از کارهایی رو که سال های پیش با چه رغبت و علاقه ای انجام میدادم ندارم...پیری که تنها به سن و سال نیست هرچند به سن و سال هم دیگه ابدا جوان نیستم...
____
پی نوشت : هفته بیست بارداریم دیروز جمعه بیست و هشت بهمن ماه تمام شد و الان که می نویسم اهنگ در هوایت بی قرارم شهرام ناظری رو می شنوم و نی نی خانوم هم درحال تکون خوردن با ریتم موسیقی هست ...
پی نوشت دو : ساعت حدود چهار بامداد شنبه هست و الان دارم مراحل پایانی پخت شام رو انجام میدم! شام !